ارکان ارکان ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
رضوان رضوان ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

ارکان و رضوان مامان

یه تجربه بد

شب تولد امام رضا ع تو پارک جزیره جشن گرفته بوده و استادعلیرضا افتخاری دعوت کرده بودن از اونجایی که من و بابایی ترانه هاش دوست داریم بابا اون شب زودتر از سرکار برگشت و شام درست کردم وسایلمون جمع کردیم رفتیم پارک جزیره که ارکان و آمین هم  بازی کنن  به خاله ها  گفته بودن قرار شد بیان دنبالمون ما یه کم زودتر رفته بودیم  . خلاصه اونجا بعد کلی بازی و شیطنت بابایی گفت میرم بوفه خرید کنم . ارکان هم با باباش رفت . فاصله بوفه تا جایی که نشسته بودیم هم زیاد نبود مشغول سرگرم کردن آمین بودم  دیدم دیر کردن نیومدن . گفتم خوب حتما بوفه شلوغه آخه اونشب پارک خیلی خیلی شلوغ بود. بعد تقریبا نیم ساعت  مجید اومد گفت مریم ارکان نیست&n...
21 شهريور 1393

ترمز بابایی

پنج شبه شب داشتیم از خونه بی بی ( مامان بابایی) برمیگشتیم ( هر پنجشنبه بعد از رفتن سر مزار خونه عمو وحید میریم که به خطر بی بی مراسم دارند.)ارکان باما نیومده بود رفتیم دنبالش که بیاریمش تو مسیر خونه بابا جون ( بابای مامانی)یه تالار عروسی هست که بیرون تالار خیلی شلوغ بود صدای آهنگ عروسی بلند بود . آمین خانم شروع کردن به گفت عروسی عروسی بابایی عروسی. بابا هم گفت اره عزیزم عروسی . بعد آمین گفت بابایی برقصیم . . بابا هم گفت برقص خانم . دختره بلا گفت بابایی ناری ناری بذار ( اهنگ ناری ناری خیلی دوست داره)برقصیم . با با یه دفعه تو وسط خیابون ترمز کرد امین از بغلم کشید محکم بوسید گفت دنیای منی دختر. ( از اون طرف صدای بوق ماشین ها ی پشت سرمون بلند ش...
7 شهريور 1393

بی بی رفت

رفتیم و به خاک سپردیم آن بدن نحیف و رنجور را .... ارکان و آمین سیاهپوش کنار پیکر سفیدپوش مامان بزرگ ، آخرین بوسه هایشان  را برایش فرستادن  ..... مراسم خاکسپاری که تمام شد ، ارکان مدام سراغ " بی بی " را از من می گرفت ، نشانش دادم آشیانه ابدی " بی بی " را ..... خداحافظ مامان بزرگ ! این بار دیگر به رسم همیشگی خداحافظی هایم نمی گویم انشاءالله زودتر حالتان خوب شود ، ان شاءااله که دیگر حالتان خوب خوب است ..... تخت خالی " مامان بزرگ "   مادر بزرگ ارکان آمین ( مامان بابایی) در تاریخ 21 مردادبعد تحمل درد وبیماری  به دیار باقی شتافت. (روحش شاد)   ...
4 شهريور 1393

پسرم داره خواهرش خوشکل میکنه

تو ایام عید فطر قراربود جایی بریم عید دیدنی من هم این دوتا وروجک اماده کردم که خودم اماده بشم . دیدم صداشون نمیاد وقتی پیداشون کرد حیفم اومد ازشون عکس نگیرم. آمین متوجه من شد اما ارکان همچنان مشغول کارش بود. ( ارکان داشت برا خواهرش رژلب میزد . به به عجب داداش باحالی ) ...
4 شهريور 1393
1